بسم الله الرحمن الرحیم
امیررضا می گه من تو فکرن ذهن دارم
می تونم حرف هاییکه بابا درباره دین می زنه بفهمم
پ.ن: آه خدااااااااااااااا چقدر بزرگی
بسم الله الرحمن الرحیم
امیررضا میگه: از قدیم گفتن آمنه باشه بر همه تنبل ها
حالا این ینی چی برادرم؟
وقتی یه مامانی نمیره تو یخچال نگاه بکنه فکر میکنه نوشابه داریم بعد وقتی زنگ می زنه غذا بیارن نوشابه نمی گه چون فکر میکرده داریم تنبلی کرده. پس میشه آمنه باشد بر همه ی تنبل ها
پ.ن : عجب
بسم الله الرحمن الرحیم
روی تخته نوشته بودم من در تو زنده ام
داداشم اومده تو اتاق و میگه:
آها... خدا رو میگی؟
بسم الله الرحمن الرحیم
داداشم الان دیگه 8 سالشه
داداشم رو تخته وایت برد تو اتاقش می نویسه بسم الله الرحمن الرحیم
داداشم خوب فکر میکنه
داداشم نعمته
مثل همه ی بچه ها بازی میکنه...
خدایا...
داداشم می سپارم به تو...
لب خند
امیر رضا چرا می خوای فضا نورد بشی؟
می خوام پامو بذارم رو ماه
می خوام ماه از نردیک ببینم
می خوام زمین از دور ببینم
قبل خواب آسمون بهش نشون دادم
دنبال ماه میگشت گفنک آسمون ابریه
هوا قرمزه
امیر رضا : چرا هوا قرمزه؟
چون سردشه
امیر رضا : :|
و امشب امیر رضا با رویا ماه خوابید